نقد سریال زخم کاری فصل سوم و چهارم
فصل سوم سریال زخم کاری پس از 14 قسمت به پایان رسید و مخاطبان باید منتظر تاریخ پخش فصل چهارم و پایانبندی آن باشند. این سریال که بهعنوان یکی از پروژههای مهم و طولانی در عرصه نمایش خانگی شناخته میشود، پس از موفقیت نسبی فصل اول، با فصل دوم و سوم مواجه شد که در آنها شاهد کاهش کیفیت و مشکلات قابل توجهی در فیلمنامه و شخصیتپردازی بودیم.
تداوم مشکلات فصل دوم
فصل دوم زخم کاری یک فصل ضعیف و شلخته بود که بهنظر میرسید بدون برنامهریزی کافی ساخته شده باشد. با اینکه فصل دوم بهویژه در قسمتهای پایانی به بازگشت شخصیت مالک مالکی (جواد عزتی) اشاره داشت، اما ضعفهای آشکاری در بخشهای مختلف داستان دیده میشد. در فصل سوم، با عنوان “انتقام”، انتظار میرفت تا روند داستان بهبود یافته و شاهد یک رقابت جذاب بین کاراکترهای مالک و طلوعی (کامبیز دیرباز) باشیم، اما این رقابت بهدلیل مشکلات زیادی که در شخصیتپردازی و فیلمنامه وجود داشت، به یک رقابت بیروح تبدیل شد.
ضعف شخصیتپردازی: طلوعی و مالک
یکی از بزرگترین ایرادات فصل سوم، ضعف در طراحی شخصیتها، بهویژه شخصیت طلوعی بود. این شخصیت که در فصل دوم معرفی شد، نتواست آنطور که باید بهعنوان یک ضدقهرمان بهخوبی معرفی و پرداخته شود. در نتیجه، رقابت بین طلوعی و مالک از همان ابتدای فصل سوم به نفع مالک تمام شد. مالک که در فصل اول کاملاً پرداخت شده بود، در مقابل شخصیت ضعیف و تکبعدی طلوعی قرار گرفت، و این تفاوتها باعث شد تا کشمکشهای میان این دو به یک رویارویی بیخاصیت بدل شود.
یک ضدقهرمان قوی میتواند به جذابیت قهرمان کمک کند، اما زمانی که کاراکتر منفی ضعیف باشد، قهرمان نیز بهجای پیروزی بر یک دشمن قدرتمند، تنها به شکست دادن یک شخصیت سطحی و غیرقابل باور میپردازد.
فیلمنامه بیمنطق و شلخته
یکی از مهمترین نقاط ضعف فصل سوم، فیلمنامه شلخته و بیمنطق آن بود. در این فصل، کاراکترها بهطور بیدلیل وارد یا از داستان خارج میشوند و اتفاقات بدون توجه به منطق روایی پیش میروند. بهعنوان مثال، شخصیت انسیه که بهعنوان دختری از طرف مالک و سیما وارد داستان میشود، نهتنها هیچ تأثیری بر شخصیت طلوعی ندارد، بلکه حضور او باعث آرامش و خوشحالی او میشود. این حضور بیهدف نه تنها به داستان کمک نمیکند، بلکه برای مخاطب نیز منطقی بهنظر نمیرسد.
نمونههایی از بیمنطقی در فیلمنامه
در فصل سوم، اتفاقات و رخدادها بهدور از هرگونه منطق در دنیای واقعی پیش میروند. برای مثال، شخصیت “دستمالچی” که بهعنوان یک مامور اطلاعاتی بهدنبال مدرکی علیه طلوعی است، تنها بهعنوان یک ابزار برای ایجاد تنشهای مقطعی وارد داستان میشود و سپس بهطور ناگهانی از آن خارج میشود. این نوع استفاده از شخصیتها بدون هیچگونه توضیح منطقی باعث میشود که داستان بیشتر شبیه به یک دنیای فانتزی و عجیب بهنظر برسد.
در قسمتهای پایانی فصل، شاهد رفتارهایی هستیم که کاملاً بیمنطق و توهینآمیز به شعور مخاطب است. کاراکترهایی که بهراحتی از کشور خارج میشوند و هیچگونه مشکلی برای انجام این کار ندارند، در حالی که باید بهشدت تحت تعقیب پلیس باشند، این موارد نمونههای بارزی از ضعف شدید در فیلمنامه و ناتوانی در ساخت یک روایت منسجم هستند.
پایانبندی ناامیدکننده
قسمت آخر فصل سوم سریال زخم کاری بهطور خاص در سطح فیلمنامه و کارگردانی ضعیف ظاهر شد. ما شاهد اتفاقات غیرقابلباوری هستیم، مانند فرار غیرمنطقی شخصیتها و حضور همزمان آنها در مکانهای مختلف که بدون هیچگونه توجیهی رخ میدهد. این نوع پایانبندی نشاندهنده عدم دقت در نوشتن فیلمنامه و توجه نکردن به جزئیات است.
نتیجهگیری
فصل سوم “زخم کاری” یک فاجعه در زمینه فیلمنامهنویسی بود. پس از فصل اول که اقتباسی موفق از کتاب “بیست زخم کاری” بود، در فصول دوم و سوم شاهد افت کیفی و داستانی بودیم که بهوضوح نشاندهندهی نداشتن منبع اقتباسی معتبر بود. تنها نکته مثبت این فصل، تحول شخصیت مالک مالکی از یک فرد تحت سلطه به شخصیتی کنشمند بود که این تغییر در داستان بهخوبی درک شد. با این حال، فصل سوم بیشتر از آنکه تماشاگران را راضی کند، آنها را ناامید کرد و بهوضوح نشان داد که بدون برنامهریزی و ساختار مناسب، حتی پروژههای بزرگ نیز میتوانند بهسرعت به فاجعه بدل شوند.
منبع تصاویر: گیمفا
دیدگاه
دیدگاه ها غیر فعال است.